تار عنکبوت
نویسنده:
آگاتا کریستی
مترجم:
زهرا عباسی
امتیاز دهید
✔️ داستان چنین آغاز می شود:
کاپل استون کورت، آراسته و باوقار قرن هجدهم، واقع در موطن "هنری و کلاریسا و هایلزهام براون" و خفته در شهنه پوشیده شده از تپه های فراوان منطقه کنت است و چقدر زیبا به نظر می رسد.
در نزدیکی های بعدازظهر یک روز بارانی در ماه مارس در اطاقی با مبلمان زیبا که کف آن با سلیقه خاصی طراحی و تنظیم شده است و با درهای شیشه ای مشرف به بالکن و باغ، دو مرد در نزدیکی یک میز کنسول ایستاده اند و روی میز یک قلم و کاغذ و یک تخته شطرنج مشاهده می شود.
جناب رولند دلاهای، مردی متشخص که حدودا در اوایل پنجاه سالگی عمر بود، با خلقی جذاب و با فرهنگ بر روی یک دسته صندلی تکیه زده بود و به شخصی که همراه او بود اجازه داده بود که با هم ورق بازی کنند. هوگو بیرچ، مردی که حدودا شصت سال داشت، از نظر خلق و خوی، تند و عصبی به نظر می رسید، به سِر رولند گفت که: "من باید فکر کنم. بله، قطعا، باید فکر کنم تا بتوانم برنده شوم." و در این موقع سومین مهمان خانواده، هایلز هام براون به نام جرمی وارندر که مردی بسیار جذاب بود، از طرف باغ وارد اطاق شد...
بیشتر
کاپل استون کورت، آراسته و باوقار قرن هجدهم، واقع در موطن "هنری و کلاریسا و هایلزهام براون" و خفته در شهنه پوشیده شده از تپه های فراوان منطقه کنت است و چقدر زیبا به نظر می رسد.
در نزدیکی های بعدازظهر یک روز بارانی در ماه مارس در اطاقی با مبلمان زیبا که کف آن با سلیقه خاصی طراحی و تنظیم شده است و با درهای شیشه ای مشرف به بالکن و باغ، دو مرد در نزدیکی یک میز کنسول ایستاده اند و روی میز یک قلم و کاغذ و یک تخته شطرنج مشاهده می شود.
جناب رولند دلاهای، مردی متشخص که حدودا در اوایل پنجاه سالگی عمر بود، با خلقی جذاب و با فرهنگ بر روی یک دسته صندلی تکیه زده بود و به شخصی که همراه او بود اجازه داده بود که با هم ورق بازی کنند. هوگو بیرچ، مردی که حدودا شصت سال داشت، از نظر خلق و خوی، تند و عصبی به نظر می رسید، به سِر رولند گفت که: "من باید فکر کنم. بله، قطعا، باید فکر کنم تا بتوانم برنده شوم." و در این موقع سومین مهمان خانواده، هایلز هام براون به نام جرمی وارندر که مردی بسیار جذاب بود، از طرف باغ وارد اطاق شد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تار عنکبوت
کتاب خوبیه... اما ترجمه ش افتضاح بود. بهتون توصیه میکنم اصلا دانلودش نکنین، یا لااقل مترجمش کسی دیگه باشه. باور کنین حالم به هم خورد از ترجمه ش.به خدا اگه میدونستم اینقد بد ترجمه شده، اصلا دانلودش نمیکردم.باور کنین راست میگم. نمیدونم این مترجمای در پیتی چطور به خودشون اجازه میدن که همچین ترجمه ای رو تحویل مردم بدن.
من که تا حالا نتونستم تو هیچکدوم از کتابهاب آگاتا کریستی حدس بزنم قاتل کیه
همیشه حدسم اشتباست
من خیلی این سری داستان ها رو دوست دارم فوق العاده اند
گرچند گاهی با پیامی که این کتاب القا می کند مخالفم و رخ داد ها و عملکرد انسان ها را ریشه یابی انسانی نمی کند
که چرا مثلا فلانی به این راه کشیده شد
ولی در کل خیلی خیلی دوسش دارم
سپاس از اسپارتا:x